سه داستان فرانسوی برای نوجوانان در «آکادمی فلسفه»
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
«سقراط مردم را تشویق میکرد که خودشان را بشناسند. او در خیابانهای آتن قدم میزد و هرکسی را که در راه میدید، به گفتوگو میگرفت: «سلام به تو ای نیکوخصال! با آنکه اهل آتنی، شهری که در دانش و توانایی نگین شهرهاست، دائم در اندیشه سیم و زر و شهرت و جاه و هستی! ولی آیا در راه خردمندی و بهتر ساختن روح خود هم گام برمیداری؟» و چون کسانی که سقراط با انان سخن میگفت خود را بسیار خردمند نشان میدادند، سقراط وارد گفتوگو با آنان میشد و آنقدر از آنها سوال میکرد که در آخر به نادانی خود اعتراف میکردند. او هنگامی که با جهل و نادانی آنها روبهرو میشد، آنان را به راه خرد هدایت میکرد. سقراط خود ادعا میکرد که فقط یک چیز میداند: این که هیچ نمیداند! سقراط با فلسفهورزی مدام و پرسش از همه و محک زدن دانش عالمان و برملا کردن نادانی ایشان ، خیلیها را از دست خود به ستوه میآورد. آنان که به دانش خود فخر میفروختند، بیش از دیگران از او بدشان میآمد.»
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.