
شعر نزار قبانی همراه با متن عربی چاپ نشده در کتاب عاشقانهسرای بی همتا ترجمه رضا طاهری / نشر نخستین
قصیدهی خروس- نزار قبانی
۱
در محلهی ما
خروسی است: خونریز و مردمآزار، پرِ مرغهای محله را میکند
هر روز صبح به آنها نوک میزند، تعقیبشان میکند، سوارشان میشود و رهایشان میکند
و اسم جوجههایش را هم به یاد نمیآورد !
۲
در محلهی ما
سحرگاهان خروس عربده میکشد مانند شمشون دلاور
ریش قرمز صدایش میزنند
هی سرکوبمان میکند، خطبه میخواند و ترانه میخواند بین ما
و زنا میکند بین ما
او یگانه است و جاودانه است و زورمدار
۳
در محلهی ما
خروسی است متجاوز و فاشیست و با ایدههای نازیستی
باتوپ وتانک حکومت را دزدیده است و آزادی و آزادگان را دستگیر میکند
وطن را ممنوع کرده است ملت را ممنوع کرده است کلمات را، تاریخ را، تولد را
و حتا اسم گلها را ممنوع کرده است
۴
در محلهی ما
خروسی است که در جشن ملی، لباس ژنرالها را میپوشد
جنس اصل میخورد، جنس اصل مینوشد با جنس اصل مست میکند
کشتی از اجساد را میراند و ارتشی را با رویا شکست میدهد
۵
در محلهی ما
یک خروس هست: عربِ اصل
دنیا را با هزاران زنش فتح میکند !
۶
در محلهی ما
خروسی است: بیسواد، سردستهی لباس شخصیها
یاد نگرفته است، جز تجاوز و قتل و بارِ حشیش سرخوشی و جعلکاری
او لباس پدرش را میفروخت و انگشتر زنش را گرو میگذاشت
و حتا دندان مردهها میدزدید
۷
در محلهی ما
خروسی است که همهی بخشندگیاش این است
کلت بردارد و در کلهی کلمهها شلیک کند
۸
در محلهی ما
خروسی است عصبی و دیوانه
مثل حجاج خطبه میخواند، راه میرود پرشوکت مثل مأمون
و از بالای منارهی مسجد جامع فریاد میزند: آفرین آفرین دولت منم و قانون منم !
۹
چگونه نجات دهنده خواهدآمد؟
چگونه گندمها رشد میکنند؟ چگونه نیکی افزونی مییابد؟ و برکت فراوانی؟
این وطنی است که در آن خدا حاکم نیست اما خروس حکومت میکند !
۱۰
در شهرما خروسی میآید و خروسی میرود و مستبد همان مستبد است
سقوط میکند حکومت لنینی و هجوم میآورد دولت آمریکایی
و انسان است که له لورده میشود
۱۱
وقتی خروس به بازار ده میرود
پر افتخار با پرهای رنگی و برق مدالهای روی شانههایش
مرغها از سرخوشی داد میزنند: ای آقای ما ! سرور ما ! خروس!
ای ژنرال سکسی، دلاور میدان! تو محبوب قلب میلیونها زنی!
کنیز نمیخواهی؟ به نوکر نیاز نداری؟ تنت مشت مال نمیخواهد؟
۱۲
القصه شاه شنید و به میرغضب دستور داد سر خروس را ببرد و خشمآلود گفت:
چگونه خروس بچه محل جرأت کرده که سرناسازگاری دارد؟
این خروس چگونه جسور شده است؟ تنها منم… منم که بیشریکم…
شعر نزار قبانی، ترجمه از: رضا طاهری
.
.
نزار قبانی؛ محل تولد: دمشق، سوریه.آمدن: ۲۱ مارس۱۹۲۳؛رفتن: ۳۰ آوریل ۱۹۹۸.
نزار قبانی شاعری است که باشعرهای عاشقانه اش مشهور است؛ زن و عشق موضوع اصلی شعر قبانیاند. شعرهایش را خوانندگانی مانند ام کلثوم، عبدالحلیم حافظ و نجات الصغیره (مصر)، فیروز و ماجده الرومی (لبنان)، کاظم الساهر(عراق) خواندهاند. او در دنیای عرب از شهرتی بیهمتا برخوردار است. شعر او به اکثر زبانهای دنیا ترجمه شدهاست و خوانندگانی بیشمار دارد.
نزارقبانی سرودن شعررا از شانزدهسالگی آغاز کرد. در ۱۹۴۴از دانشکدهی حقوق در دمشق فارغ التحصیل و در وزارت خارجهی سوریه به کار مشغول شد؛ درشهرهای: قاهره، لندن، بیروت، مادرید خدمت کرد و پس از وحدت مصر و سوریه سفیر این جمهوری متحده در چین شد. در ۱۹۶۶کار دیپلماسی را رها کرد و فقط به شعر پرداخت. با شکست و عقبنشینی۱۹۶۷اعراب در مسأله ی فلسطین، از شعر عاشقانه به شعرسیاسی و شعر مقاومت رویآورد. خودکشی خواهرش در ناکامی عاشقانه(۱۹۳۸)، مرگ پسر نوجوانش به بیماری قلبی، کشته شدن همسرش بلقیسالراوی در بمبگذاری سفارت عراق (۱۹۸۱در بیروت)، بر شعرش اثر گذاشت.بر گرفته از پشت جلد کتاب “نزار قبانی، عاشقانه سرای بی همتا” ترجمه رضا طاهری،۱۳۹۳، نشر نخستین.۲۰۱۴
قصیدة الدیک
1
في حارتنا
ديك سادي سفاح
ينتف ريش دجاج الحارة
كل صباح
ينقرهن
يطاردهن
يضاجعهن
ولا يتذكرأسماء الصيصان
2
في حارتنا
ديك يصرخ عند الفجر
كشمشون الجبار
يطلق لحيته الحمراء
ويقمعنا ليلا ونهارا
يخطب فينا
ينشد فينا
يزني فينا
فهو الواحد وهو الخالد
وهو المقتدر الجبار
3
في حارتنا
ثمة ديك عدواني ، فاشيستي ،
نازي الأفكار
سرق السلطة بالدبابة
ألقى القبض على الحرية والأحرار
ألغى وطنا
ألغى شعبا
ألغى لغة
ألغى أحداث التاريخ
وألغى ميلاد الأطفال
و ألغى أسماء الأزهاء
في حارتنا
ديك يلبس في العيد القومي
لباس الجنرالات
يأكل جنسا
يشرب جنسا
يسكر جنسا
يركب سفنا من أجساد
يهزم جيشا من حلمات
5
في حارتنا
ديك من أصل عربي
فتح الكون بالاف الزوجات
6
في حارتنا
ثمة ديك أمي
يرأس إحدى الميليشيات
لم يتعلم
إلا الغزو و إلا الفتك
و إلا زرع حشيش الكيف
وتزوير العملات
كان يبيع ثياب أبيه
ويرهن خاتمه الزوجي
ويسرق حتى أسنان الأموات
7
في حارتنا
ديك كل مواهبه
أن يطلق نار مسدسه الحربي
على رأس الكلمات
8
في حارتنا
ديك عصبي مجنون
يخطب يوما كالحجاج
ويمشي زهوا كالمأمون
ويصرخ من مئذنة الجامع :
يا سبحاني يا سبحاني
فأنا الدولة ، والقانون
9
كيف سيأتي الغيث إلينا ؟
كيف سينمو القمح ؟
وكيف يفيض علينا الخير ، وتغمرنا البركه ؟
هذا وطن لا يحكمه الله
ولكن تحكمه الديكه
10
في بلدتنا
يذهب ديك يأتي ديك
والطغيان هو الطغيان
يسقط حكم لينيني
يهجم حكم أمريكي
والمسحوق هو الإنسان
11
حين يمر الديك بسوق القرية
مزهوا ، منفوش الريش
وعلى كتفيه تضيء نياشين التحرير
يصرخ كل دجاج القرية في إعجاب :
يا سيدنا الديك
يا مولانا الديك
يا جنرال الجنس ويا فحل الميدان
أنت حبيب ملايين النسوان
هل تحتاج إلى جارية ؟
هل تحتاج إلى خادمة ؟
هل تحتاج إلى تدليلك ؟
12
حين الحاكم سمع القصة
أصدر أمرا للسياف بذبح الديك
قال بصوت الغاضب :
كيف تجرأ ديك من أولاد الحارة
أن ينتزع السلطة مني
كيف تجرأ هذا الديك ؟؟
وأنا الواحد دون شريك
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.